مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها

ساخت وبلاگ
دوست عزیز سلامطالقان، ولایتی اصیل و ریشه دار، با مردمانی نجیب و آرام و فرهیخته و فرهنگی غنی و ناب و بی‌بدیل است.از نظر جغرافیایی، طالقان را نگین رشته کوه‌های البرز می‌دانند. دیاری محصور در کوه‌های جنوبی مازندران و گیلان، همسایه با کرج و الموتِ قزوین. با فاصله 166 کیلومتری از تهرانِ پایتخت.این دیار، 86 پارچه آبادی دارد که برخی از روستاهای آن، به دلایل فرهنگی (مثل: روستای اورازان - زادگاه جلال آل احمد که کتابی هم به همین نام دارد) سیاسی مذهبی (مثل: روستای گلیرد - زادگاه آیت الله طالقانی، جاذبه‌های توریستی (مثل: روستای کرکبود - آبشار کرکبود و روستاهای حاشیه سد طالقان) و دلایل دیگر، آوازه‌ای جهانی دارند.همچنین یکی از مرموزترین روستاهای ایران که به "ایستا" معروف است و در خود طالقان به "ترک آباد" شهرت دارد، در آن واقع شده است.امّا بیشترین شهرت طالقان، مربوط به مفاخر و بزرگان آن است. از ابوذر زمان (آیت‌الله سید محمود طالقانی) و نویسنده خسی در میقات (مرحوم جلال آل احمد) گرفته تا شهید تیمسار فلاحی، دکتر حشمت، درویش خانِ اهل موسیقی و زنده یاد مریم میرزاخانی که مشتی است نمونه‌ی خروار در ذکر مفاخر و بزرگان طالقان. ناحیه طالقان، زیستگاه حیات وحش وگونه‌های متنوع گیاهی است که واجد ارزش‌های تفرجگاهی هستند. طالقان به غیر از آثار ارزشمند طبیعی که درخود جای داده‌است، اماکن زیارتی و تاریخی ارزشمندی نیز دارد که بر جاذبه‌های آن می‌افزایند.زبان مردم طالقان از ریشه های فارسی - تاتی است. ما در اینجا گرد هم جمع شده‌ایم تا طالقان خود را بهتر شناخته و در جهت احیای فرهنگ و زبان خود گام برداریم.تمام تلاش و همت ما بر این است که زبان و فرهنگ و خاک طالقان عزیزمان، از هر گزند و آسیب، محفوظ بماند.خُجیره هم زبا مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها...
ما را در سایت مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7darji1 بازدید : 111 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:31

  یه دانه زنبور با یه خر رفیق گردی بو. هر وخت که خسته بو می پرید به پشت و سواری می گیت. هر وخت هم خسته نبو پر می کشید هر جا علف و مَلَف بو به خر نشان می‌دا. یه روز زنبور روی یه گل نیشتی بو، داشت شهد می‌خورد که خر حالیش نبو، بیامی گلو گاز بگیت تا اونو بخوره. ناغافل زنبور بَش دهنش و داش خفه می گردی که ناگهان زبونِ خر رو نیش بی‌زی. خر زبانش باد کورد و تا دهانش وا کورد، زنبور فرار کورد و بَش میان کندو. خر بیامه کندویی جلو و دو تا جفتک بی‌زی کندویی پَهلو. نگهبان کندو درآمی و بوگوت: چیه؟ چرا شلوغ مینی تو؟ خر بوگوت: بین این زبان چه قدر گردیده، این زنبور بی‌زی و فرار کورد. اینو دَر کُن، من می خوام اونو زیر پام لِه کنم. نگهبان، ملکه رو صدا کورد و بوگوت: این خر کندو رو داره خراب مینه. ملکه رو به خر کورد و بگوت: بابا گذشت کن، این گپان چیه؟ خر اصرار اصرار که اونو باید از کندوتان در کنین. ملکه بَش میون کندو و بوگوت: اونو بیورید تا اعدامش کنیم. هر چه این و اون بوگوتن اثر نداشت و ملکه یه کلام بوگوت: او باید اعدام گرده. زنبور رو بستنش که اعدامش کنند. اون پشت سر هم التماس می کورد و هی می گوت: بابا منو اعدام نکنید، اگه من زبونش و نیش نمی زیم، او چه جوری دهانش وا می کورد تا من فرار کنم؟ ملکه بوگوت: ما تو رو به خاطر نیش بی‌زین اعدام نمی‌نیم، ما تو رو به خاطر این اعدام می‌نیم که با خر رفیق گردی یِی.   برگرفته از: نقلک‌ها و افسانه‌های البرزی، جعفر کوه زاده (در دست تالیف) این نقلک با گویش ده کرج و به نقل از مرحوم حاج محمد گودرزی است. مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها...
ما را در سایت مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7darji1 بازدید : 111 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:31

دو نقل مشابه از بالاطالقان و پایین طالقان با موضوع «تمارُض» نقل اول: نالُش دیشب مادرم چغندر پخته آورد و جاتون خالی باخوردیم. مادرم گفت: زیاد نخور آزارت مینه. گفتم: خیالت راحت نالُش نیمیا. همینکه این رو گفتم خنده‌اش گرفت و یک ساعت داشت می‌خندید. حالا داستان این نالش چیه؟ بشنویم: زمان قدیم طالقانی میان یه پیرمردی دَبَ که خیلی جُهود هم بَه، یعنی ترسو. این بنده خدا آفتاوه رو وِمیره و میشو یَک عو بَپُرانه. (دستشویی) زمستان بوده و ورف زیمینی سر دبه. وقتی کارش تُمان میگرده همینکه راست میگرده که شُلوارشو جَر کشه میبینه که ای داد بر من، تمام ورف قُرمُز گردیه، خون تمام ورفانو قُرمُز کوردیه. وحشت مینه و قبض روح میگرده، دوان دوان میشو خانه و با رنگ پریده میشو کرسی بیخ و شروع مینه استغفار و اشهد بخوانستون. زنش میگو: مَرد، چبَ رنگُت پریده؟ چی گِردیه؟ جُن بِدی یِی؟ مرد میگو: اصن مُنی همرا حرف نزن، مُن دروم میمیروم، پیغام بَرِسان یالان جمع گردون و وِصیت کنم. بعد دی شروع مینه جهود وازی دروردون و داد و قال کوردون. هرچی زنک میگو: آخه چه بُلا بَکوشت گِردی یِی؟ توگو ساق بی یِی؟ مرد حرف نیمیزنه و میگو فقط یالانو جمع کن، دم آخر گِردیه، مُن دروم بمیروم! دوتا پسر اون مردک چند ده پایین تر زن گرفته بودند و پیغام میرسونن و ورف و سرمایی دل به یه بدبختی خودشانو میرسونن و بر بالین پدر حاضر میگردون. سوال مینون: آقا جان آخه تو چِتِه؟ چی گردیه؟ آقاجان دی یواش میگو: ]گومانُم سرطان خون بیگیتُم![ صُحب بِشی یَم کُش دَکُنُم، تمام ورفان خون خالی گِردی، مُن دروم میمیروم. مُنو فلان جا خاک کنین، کَفُن رو دی بَخَرِستوم. (این عادت تمام طالقانی‌ها هست که کفنشونو در زنده بودشون میخرن و فکر میکنن مردن فقط همین یه بدبخ مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها...
ما را در سایت مجموعه یک دلنوشته ها در کانال طالقانیها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7darji1 بازدید : 77 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:31